اریک امانوئل اشمیت


« هر کدام از ما سه موجود هستیم. یک وجود شئ ای داریم که همان جسم ماست، یک وجود روحی که همان آگاهی ما و یک وجود کلامی یعنی همان چیزی که دیگران درباره ی ما می گویند. وجود اول یعنی جسم، خارج از اختیار ماست. این ما نیستیم که انتخاب می کنیم قد کوتاه باشیم یا گوژپشت. بزرگ شویم یا نه، پیر شویم یا نشویم، مرگ و زندگی ما دست خودمان نیست. وجود دوم که آگاهی ماست، خیلی گول زننده و فریبنده است: یعنی ما فقط از آن چیزهایی که وجود دارند آگاهی داریم، از آنچه که هستیم. می توان گفت که آگاهی قلم موی چسبناک سر به راهی نیست که بر واقعیت کشیده شود.تنها وجود سوم ماست که به ما اجازه می دهد در سرنوشتمان دخالت کنیم. به ما یک تئاتر، یک صحنه و یک طرفدارانی می دهد. ما دریافت ها و ادراکات دیگران را بر می انگیزیم، آنها را انکار می کنیم و اراده می کنیم، حتی اگر شایستگی های اندکی داشته باشیم. آنچه دیگران می گویند به وجود ما بستگی دارد. اگر ما نباشیم، آنها چیزی ندارند که بگویند.» (وقتی که یک اثر هنری بودم/ ترجمه فرامرز ویسی و آسیه حیدری)

 
اریک امانوئل اشمیت نویسنده ای فرانسوی است. معمولا با خواندن کتاب یا نمایش نامه ای از او، با بسیاری نکته و عبارت تامل برانگیز رو به رو می شوی، در حالی که تمامی نوشته هایش شیرین، ساده و روان هستند. بی شک دکترای فلسفه اش تاثیر زیادی بر آثارش گذاشته است و همچنین در کنار آن، حادثه ای که در سحرای هوگار برایش اتفاق افتاده و زندگی اش را دگرگون کرده است.(+و+) جدای از تفکرات او که در قالب نوشته هایش بیان شده اند، روند کلی آثارش، چه آنها که به صورت نمایش نامه اند، چه آنها که داستان های کوتاه و بلندند، به گونه ای است که خواننده را به دنبال خود می کشد و او را مشتاق به پایان بردن آنها می کند. و در آخر برای خواننده هر کدام از کتاب هایش، جملاتی می مانند که گاه، پاسخی برای سوالات قبلی آنهاست و یا آنها را به فکر فرو می برد، راجع به مسائل دور و برشان که تا آن موقع، از چنین زاویه ای به آنها توجهی نکرده بودند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر