جشن تولد


...
 توی گوشم گفت:« آخه امشب تولد خواهرمه. تولد راس راسکیش که نه، نمی دونم تولد راستکیش کیه.»
داخل کیسه اش را هم قایمکی نشونم داد. یه دونه تیتاپ برای کیک تولد و یه دونه لواشک، که خیلی دوس داره، به عنوان کادو.
تنها نگرانی پسرک دستفروش، محمود بود، که مبادا بفهمه یکم از پولارو کش رفته و دوباره جفتشونو کتک بزنه. از وقتی مادرشون مرده بود، گاه و بیگاه برای خواهر کوچیکترش جشن تولد می گرفت.
...

عکس تزئینی است. عکس اصلی از ISNA

حاشیه:
هیچ وقت ازجشن تولد خودم، خوشم نمی آمد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر