ما جرای یک استرس دیوانه کننده و عذرخواهی برای یک ماجرای دیوانه کننده


1. شاید در کل دوران تحصیلم تنها امتحانی که استرس داشتم براش همین بود...
...و با این که همشو بلد بودم، خراب شد           
2. دلم واقعا برف می خواست، چه لذتی بردم امشب، حیف که دوربین نبرده بودم.
3. عذر خواهی:
می فهمم کسی که که داره دردناک ترین لحظه های زندگیشو برای یه نفر تعریف می کنه و لبخند تحویل می گیره، چه حسی می تونه داشته باشه... فقط می تونم بگم ببخشید اگه من این مدلیم، ولی باور کن می فهمیدم چی داری میگی. باور کن امشب خیلی ناراحت شدم از حرفایی که زدی. ترسیدم بگم بی خیال شو، چون می دونم اقلن به این زودیا نمیشه، می دونم حتی وقتی سختی می کشی برا کسی که دوستش داری، هرچند لایقش نباشه، واست لذت بخشه، ولی تا کی؟ باور کن که از بین نرفتنت، سرحال بودنت، مثل قدیم بودنت واسه خیلیا مهمه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر